بسم الله الرحمن الرحیم
سلام . این اول کاری هر چی به مرغ دل گفتم : آقا بیا خودت معرفی کن یا بگذار من تو را معرفی کنم، گفت: نه . از ما اصرار و خواهش و تمنا از او هم مثل همیشه ردکردن. گفتم آخه اینجوری که نمی شه کار کرد، نمی شه مطلب نوشت بدون هیچ اسم و رسمی . عصبانی شد، بهم گفت: مگه نبودند مرغان دلی که گمنام رفتند و گمنام پر کشیدند تا اوج ، مگه نبودند ............ .
یک دفعه لحنش را عوض کرد گفت از مرغ دل بودن تنها یک اسم برای من مونده نه چیز دیگری . حالا نه رسم پرواز یادم هست نه بال و پری، نه رسم دلدادگی یادم هست نه دلبرم همان دلبر قدیمی ، از ان زمانها فقط برام خاطره مونده و بس . فقط همین را بدانند که مرغ دل دوست داره دوباره پرواز کنه دوباره اوج بگیرد و الآن هم که اینجاست به خاطر هیچ چیز جز اینکه مرغ در این دنیا بیهوده نباشد و به گونه ای وظیفه اش را انجام داده باشد .
مرغ دل همینه دیگه کاریش نمی شود کردحالا ببینیم تا بعد .